کوه تنها
از کنار نگاه بی تفاوت تو میگذرم
در خیالم بدنبال
کمکی از تو میگردم
چشم بر هم میگذارم
و بر رویاهایم میخندم
بغض سنگینی در گلو دارم
که حتی با مهربانی هم نشکست
در کوچه های دلتنگیم
نگاه مهربان مادرم گم شد
چشم بر هم میگذارم
و اشکهایم را رها میکنم
کنار پنجره آرزوها
تنها نشسته ام
و پرواز کبوتر تنها را نظاره می کنم
آیا کسی پروازش را می بیند؟
چشم بر هم میگذارم
کبوترها را میشمارم
دنیای بدیست
جای خالی خوبهارا
کسی نمیتواند پر کند
میگذارم همه
همه چی بگویند
سکوت میکنم